Slideshow داستان سکسی bdsm


او دراز کشیده بود نفس زنان در انتظار ضربه بعدی هر بار که درد شعله ور میشد لذت موج میزد از درونش زنی در بند آماده برای آزار لذت دستهایش بسته به بالا چشمهایش سراسیمه دنبال سایه ها میگشت کنجکاوی در هر حرکت مو بلوند دختر در حال تسلیم صدای شلپ شلوپ شلاق در فضا پیچید نشانه ای از شروعی جدید او حس کرد پوستش میسوزد و لذت میبرد زن با گگ و چشمانی پر هیجان او به سختی نفس میکشید تشنه لمس و درد بیشتر این داستان سکسی bdsm بود تاریک اما شیرین و پر از شهوت تاریکی اتاق ممنوعه لذت چشمانش را بسته بود تا تمام وجودش را تسلیم این احساس کند یک لحظه آرامش یک لحظه جنون بدنی در بند منتظر فرمان او چشمانش را باز کرد و او را دید تسلط در چشمانش نور مخفی در تاریکی دستهای بسته و نگاهی نافذ لبهایش تشنه بوسه ای وحشی او فقط میخواست بیشتر از این لذت ممنوعه دختری در آغوش سایه ها او تاریکی را پذیرفته بود قسمتی از روحش که بیدار شده بود با لمس او دختر زیبا با طناب های محکم هر زنجیری یک وعده هر ضربه ای یک بوسه در این بنداج عشق و درد یکی میشدند رویایی بنداج خواب و بیداری او میخندید خنده ای از ته دل آزاد در زندان خودش چشمانی بسته لبی خندان این فانتزی بود واقعی تر از هر واقعیتی داستان سکسی bdsm او که تمام وجودش را فرا گرفته بود مرموز تصویر از قدرت شهوت او میدانست که این پایان نیست بلکه آغاز یک سفر عمیق تر به دنیای لذتهای ممنوعه بدنی رها در تسلیم کامل او پذیرفته بود خودش را در این نقش برده ای دلربا در آغوش آقا زن بسته با عشق و درد هر لحظه گذشته در این بنداج یک درس یک کشف یک پرواز به سوی ناشناخته ها روشن سایه در بند صدای نفسهایش در گوش باد پیچید نمادی از رضایت کامل فریادی خاموش در لذت این فقط یک بازی نبود این زندگی بود این عشق بود این bdsm بود داستانی bdsm واقعی او احساس آزادی میکرد در بند آزاد از قوانین دنیا آزادی در بند و هنگامی که همه چیز پایان یافت او میدانست که باز هم باز خواهد گشت برای این لذت ممنوعه پایان و آغاز یک رویا
1   11 minutes ago